مرد جوان در گوشهای از سالن دادگاه بیصبرانه انتظار ورود به اتاق قاضی را میکشید. آرام و قرار نداشت، گاهی روی نیمکت آهنی مقابل شعبه دادگاه مینشست و سرش را در میان دو دستانش میگرفت و موهایش را چنگ میزد. زیر لب با خود جملات نامفهومی میگفت، دیگر مراجعهکنندگان نگاه خود را معطوف رفتارهای او کرده بودند.
دقایق برای او به کندی میگذشت که سرباز وظیفهای با یک پوشه نارنجی از اتاق قاضی بیرون آمد و نام مرد بیقرار و همسرش را صدا زد.
ابتدا مرد جوان وارد اتاق قاضی شد و به فاصله کوتاهی از او زن جوانی که مدام به رفتارهای شوهرش پوزخند میزد وارد اتاق شد.
قاضی شعبه پس از خواندن اوراقی که روی میزش جا خوش کرده بود، سرش را بالا گرفت و از بالای عینک ذرهبینی نیمنگاهی به زوج جوان انداخت که برای طلاق به دادگاه آمده بودند.
قاضی ابتدا از خواهان که زن جوان بود خواست تا دلیل درخواست طلاقش را بگوید: زن نگاه تحقیرآمیزی به شوهرش انداخت و گفت: آقای قاضی این مرد لیاقت زندگی با من را ندارد و به وعدههای قبل از ازدواج عمل نکرده است و اکنون نیز درخواست 200 سکه مهریه خود را دارم.
عصبانیت در چهره مرد جوان موج میزد، او به یکباره بلند شد و چند کاغذ که آثار چسب پشت آن به چشم میخورد را روی میز قاضی قرار داد و گفت: امروز آن را از روی دیوار کندم تا همه چیز را باور کنید!
قاضی با تعجب نیم نگاهی به کاغذها انداخت و به یکباره عینک ذرهبینی را از چشم برداشت و به فکر فرو رفت.
دقایق بار دیگر به کندی میگذشت، قاضی خطاب به مرد جوان گفت: در شروط عقد؛ مهریه عندالمطالبه قید شده است و ملزم به پرداخت مهریه همسرت هستی.
مرد که از کوره در رفته بود به قاضی گفت: آقای قاضی این زن با فریب با من ازدواج کرد، من کارمند ساده یک اداره هستم و زمانی که با او آشنا شدم، عنوان کرد به دلیل اعتیاد از شوهر قبلیاش طلاق گرفته و من نیز با هزاران آرزو با او ازدواج کردم؛ اما پس از یک ماه متوجه شدم او به من دروغ گفته و قبل از من با چهار مرد دیگر ازدواج کرده که دو نفر از آنها به دلیل آن که قادر به پرداخت مهریه نبودهاند اکنون در زندان هستند.
مرد جوان با هیجان ادامه داد: این خانم با این شیوه مردها را سرکیسه میکند و پس از ازدواج چند ماه بعد به بهانههای مختلف از آنها مهریه خود را طلب میکند به طوری که من نیز در دام او گرفتار شدم و حتی برای ادامه زندگی بدون آن که او بداند قصد فروش ... و به یکباره سکوت میکند. با اظهارات زوج جوان قاضی دستور بررسی و تحقیق در ارتباط با ازدواجهای قبلی زن جوان را صادر میکند.
وقتی زوج جوان از اتاق خارج میشوند، قاضی همچنان به کاغذی که ابتدای ورود مرد جوان روی میزش قرار داده، خیره میشود. روی کاغذ نوشته بود: فروش کلیه با گروه خونی B+.
مطالب مرتبط
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 ساعت 06:29 ب.ظ