گوهر خیراندیش از بازیگرانی است که همیشه محبوب تماشاگران سینما و تلویزیون بوده است.
نقش های او متفاوت و اغلب بسیار دشوار بوده اند (مانند بازی هفته پیش او در سریال ستایش). هم در مجموعه های تاریخی ایفای نقش کرده و هم در ملودرام های خانوادگی. بازی او در فیلم های «بانو» و «ارتفاع پست» و مجموعه های «آینه» و «میوه ممنوعه» بر ذهن ها حک شده است. این بانوی سینمای ایران همچنان پرکار است ولی می گوید این پرکاری باعث خستگی روحی و جسمی اش شده است. گوهر خیراندیش در این گفت و گو از سختی های کار بازیگری، بیماری ها و تجربه هایش در این شغل گفته و هم از توجه عمیقش به ورزش و تغذیه و سلامت آن.
**می گویند بازیگرهای ما به سلامتشان اهمیت زیادی نمی دهند و بیشتر برای کارشنان ارزش قائل می شوند، واقعا اینطور است؟
نه می توانم این مساله را رد کنم و نه قبول. برای اینکه اطلاعی از همه بازیگران ندارم. به هر حال این شغل اقتضا می کند وقتی شب کار هستیم، تا 2 بعدازظهر بخوابیم و بعد سراغ تمرین های ورزشی و شنا برویم و غذای درست و سالم مطابق سلیقه و مزاج خودمان بخوریم. اگر روزکار باشیم، برنامه مان منظم تر است یعنی سر یک ساعت مشخص می رویم و قبل از شب برمی گردیم و می توانیم برنامه پیاده روی و ورزش و شنا را به شب موکول کنیم.
**پس اهل ورزش هستید.
بله، خیلی از همکارانم را شب ها در حال پیاده روی دیده ام، ولی بگذارید به سوال شما پاسخ صریحی بدهم. به نظر من بازیگرها بیشتر به شغلشان اهمیت می دهند تا به سلامتشان. به خصوص مواقعی که شب کاری داریم شرایط سخت هم می شود. چون به اقتضای زمان فیلمبرداری ممکن است نتوانند به ورزش و تغذیه شان رسیدگی کنند.
**این سختی کار همیشه وجود داشته یا امروز بیشتر شده است؟
اصولا کارهای سینمایی و تلویزیونی امروز مانند گذشته نیست. می توانم بگویم امروز استثمار و بهره کشی از ذهن و جشم بازیگرها بیشتر از قبل شده است چون اصولا همه پروژه ها می خواهند با هزینه کم و صرف زمان کمتر، یک کار مفصل را به اتمام برسانند. مثلا دوست دارند پروژه ای را که برای 6 ماه برنامه ریزی شده، در عرض 3-2 ماه خاتمه دهند. این وضعیت باعث فشار زیاد روی جسم و مغز می شود و فشار روانی را در بازیگران بیشتر می کند. با این حال من همیشه سعی کرده ام طبق اصول خودم رفتار کنم و مراقب سلامتم باشم.
**این اصولتان چیست؟
من از نوجوانی ورزشکار بودم. در دوران دبیرستان و دانشگاه ورزش می کردم و هنوز هم آن را رها نکرده ام. عادت به ورزش در خانواده ما و در فرزندانم هم وجود دارد و هرکدام به 3-2 ورزش علاقه دارند. می توانم بگویم دستگاه های ورزشی که در خانه ما وجود دارد، جنبه دکوری ندارد و هر روز در حال تمرین و ورزش هستم. حتی این ابزارها را مثل مبل در محل پذیرایی قرار داده ایم تا دم دست باشد. من دمبل ها و تردمیل ها را کنار مبل ها گذاشته ام. این وسایل ابزار اصلی زندگی ام شده اند.
**ورزش را به خاطر کار بازیگری انجام می دهید یا براساس همان عادت قدیمی به ورزش؟
وقتی به سالمندان و به بقیه آدم های دور و برم نگاه می کنم، وقتی به کسانی که در گذشته کنارمان بودند و حالا نیستند فکر می کنم، وقتی تجربه دیگران را درنظر می گیرم و دردها و بیماری ها و استخوان دردها را می بینم، خودم را موظف می کنم که هر روز یا هر شب یک ساعت پیاده روی کنمن تا در سنین بالاتر زحمت زیادی برای اطرافیانم ایجاد نکنم. پس ممکن است هیچ ربطی به شغل من نداشته باشد. ابزارهای ورشی در خانه من جنبه تزئینی ندارد و استفاده از آنها را مثل غذای اسمل برای خود و خانواده ام واجب می دانم. من و فرزندانم طوری روی هم تاثیر مثبت گذاشته ایم که همه مان معلم تغذیه ایم، به هم قبولانده ایم که باید اینطور زندگی کنیم. در خانه ما همه سالم خوری را بلدند، اندام مناسبی دارند و هیچ کدام چاق یا لاغر نیستند. نوشابه و فست فود را کنار گذاشته یام. مایکروویو در خانه ما ممنوع است. از نان سبوس دار استفاده می کنیم، مصرف روغن و شکر و نمک را کم و خلاصه سالم خوری را در خانه مد کرده ایم.
**خوردن فست فود به یکی از لذت های رایجع جامعه تبدیل شده است. چطور موفق شدید فرزندانتان را مجاب کنید که از این لذت چشم بپوشند؟
آنها خودشان تجربه کرده و پیامد استفاده از فست فودها را دیده اند. برای همین است که حتی وقتی می خواهیم بیرون غذا بخوریم یا در سفر هستیم، غذای فست فودی انتخاب نمی کنیم و فقط سبزی می خوریم. ما همیشه سعی می کنیم این مساله را به دیگران هم یادآوری کنیم.
**شایع ترین بیماری یا دردی که سراغ بازیگران می آید، چیست؟
فکر می کنم همه چیز ممکن است سراغشان بیاید، ولی چون بازیگرها وقت نمی نکند با خودشان غذا سر صحنه ببرند، فکر می کنم بیشتر ناراحتی معده بینشان شایع باشد. با این حال همان طور که گفتم ما در خانواده روی غذای سالم تاکید داریم و حاضریم وقت بگذاریم و غذا درست کنیم و با خودمان سر کار ببریم. من خیلی از روزها اگر سر صحنه میلم نباشد، آن را نمی خورم و غذای سبزیجاتی را که خودم آماده کرده ام، می خورم. البته در بعضی از پروژه ها خوشبختانه توجه ویژه ای به این مساله می شود. مثلا آقای مجید اوجی (تهیه کننده) که تجربه کار در سریال های «همسایه»، «سفر سبز»، «شبی از شب ها» و «توطئه فامیلی» را با او داشته ام، همیشه آشپزی برای پروژه می آورد که به غذای سالم و سبزیجات بها می دهد و غذا را در ظروف چینی سرو می کند. مثلا وقتی «سعید پورصمیمی» در زمان فیلمبرداری «توطئه فامیلی» به غذای سبزیجات نیاز داشت، آقای اوجی پیگیر کار آشپزی می شد تا این کار انجام شود. عصرانه و صبحانه نیز به موقع داده می شود. انصافا آقای اوجی در پروژه هایی که با هم داشته ایم، خیلی خوب عمل کرده است. من چون این شرایط را می شناسم و بعضا ناراحتی های معده و اعصاب و چاقی بی مورد داشته ام، سعی می کنم در میان کارها زمان استراحت بگیرم و میان وعده بخورم و غذاهایی که خودم می برم، مصرف کنم. اصولا سعی می کنم غذای گروه را نخورم چون آنقدر از این بابت صدمه دیده ام که دیگر تحملش را ندارم.
**تا حالا شده سر فیلم یا سریالی به بیماری شدیدی دچار شوید؟
در فیلم «علفزار» به دلیل آنکه شرایط آب و هوایی خیلی متغیر بود، دچار سینه پهلو و مشکل ریه شدم و وضعم به قدری وخیم شد که زیر اکسیژن رفتم. آن موقع پروژه «کلاه پهلوی» را هم داشتم و تهیه کننده از تهران به من زنگ زد و گفت ماشین شخصی می فرستم تا شما را به تهران بیاورد. یعنی درحالی که من در بیمارستان بستری بودم، از من خواسته شد سر صحنه «کلاه پهلوی» حاضر شوم که اتفاقا رفتم و کار کردم. فکر می کنم این حرفه در کوتاه شدن عمر ما تاثیر دارد ولی هیچ کاری اش نمی توانیم بکنیم. حرفه بازیگری در ذات خودش بد نیست و ما بازیگران همگی با عشق کار می کنیم ولی بعضی از مجریان آن آدم های منفعت طلبی هستند که می خواهند در هر شرایطی کارشان پیش برود. اگر شرایط مناسب و انسانی حاکم باشد، فکر نمی کنم خیلی از بازیگران ما زود از بین بروند یا خانه نشین شوند.
**مگر شما شرایط تولید فیلم در خارج از کشور را دیده اید که معتقدید روش کار در ایران عجولانه و مخاطره آمیز است؟
ما در بعضی از کارها مجبوریم غذایمان را توی خیابان یا پارک ها بخوریم. در خارج از کشور دیده ام کانتینرهایی را برای گروه تعبیه می کنند که مجهز به تختخواب و سرویس بهداشتی و کولر است و همه جور شرایط استانداردی برای استراحت فراهم می کنند. ما اصلا با آنها قابل مقایسه نیستیم و با این شرایط، شبیه قورباغه هایی هستیم که یواش یواش با گرم شدن آب، در آب مانده ایم و به تدریج پخته شده ایم، درحالی که اگر قورباغه را توی آب جوش بیندازند، می پرد بیرون و طاقت نمی آورد. ما به این وضع عادت کرده و پوست کلفت شده ایم. می توانم بگویم در بیشتر پروژه هایی که حضور داشته ام، آسیب دیده ام. یادم است در فیلم «بانو» (داریوش مهرجویی) می خواستند باد شدید تولید کنند و ما باید در برف راه می رفتیم. من جلوی فن های بزرگی که باد می ساخت دچار کلیه درد شدیدی شدم و از پا درآمدم. یا در سریال «حماسه آرد» (بهزاد فراهانی) به دلیل آلودگی آب، خیلی از اعضای گروه دچار اسهال شدند. در آن پروژه نداشتن آب آشامیدنی سالم و حمام مناسب باعث شد دچار ناراحتی آپاندیس شوم. در همان پروژه با نبود امکانات پزشکی و خراب بودن جاده، مواجه بودیم. حتی عده ای در آن جاده تصادف کردند و مردند و پروژه خوابید. می توانم برایتان از سینه پهلو کردن بچه هایی بگویم که آنها را درون آب می اندازند تا ازشان فیلم بگیرند. همه اینها نشان می دهد شرایط انسانی خوبی در بعضی از کارها حاکم نیست. حرف من این است که هرکس باید پزشک خودش و مسوول حفظ جانش باشد. با شرایط موجود بهتر است که خودمان مراقب خودمان باشیم. یکی از بزرگ ترین مشکلات ما سر تولید فیلم و سریال، استفاده از ظرف ها و لیوان های یکبارمصرف پلاستیکی است. من همیشه درمورد استفاده از این وسایل اعتراض کرده ام. در همه جای دنیا لیوان های کاغذی مرسوم شده ولی با وجودی که می دانیم لیوان های یکبار مصرف پلاستیکی عامل سرطان و مشکلات معده است، هنوز از آنها استفاده می کنیم حتی در بیمارستان ها.
**خانم خیراندیش! همسرتان مرحوم «جمشید اسماعیل خانی» سر یک پروژه از دنیا رفتند. واقعه تلخفی بود که هیچ گاه از ذهنمان پاک نمی شود. آیا ایشان هم به عنوان عضوی از خانواده تان، همین باورها و مرام شما را در رعایت مسایل بهداشتی داشتند؟
«جمشید» آدم بسیار تمیز و منضبطی بود و خیلی به بهداشت اهمیت می داد. بعضی وقت ها برای اعضای گروه، سالاد و سبزیجات ضدعفونی شده می برد. همیشه در پروژه ها از مسوولان خواهش می کرد غذا را سر وقت بدهند، ولی متاسفانه فشار زیاد کار و تلاش برای باور نقش و فشارآوردن روی خودش در اجرای باورپذیر نقش، باعث فشار روی اعصابش شد و آن حادثه اتفاق افتاد. متاسفانه بابت دیرآمدن اورژانس هم بدشانس بودیم. با اینکه مسوولان اورژانس بابت این مساله از من عذرخواهی کردند ولی هنوز این ماجرا ته ذهنم وجود دارد و فکر می کنم اگر اورژانس زودتر می رسید، آن قلب و مغز از کار نمی ایستاد. امیدوارم تک تک ما مسوول بهداشت خود و جامعه مان باشیم. به نظر من باید خودمان را به موقع به پزشک برساینم و به طور کلی نباید منتظر اورژانس بمانیم. آقای عزت الله انتظامی در موقع گرفتگی قلبشان، خودشان به موقع آژانس خبر کرده بودند.
**شما فشارهای سر صحنه را چقدر در وضعیت جسمی و روانی بازیگران موثر می دانید؟
شنیده ام که در دسته بندی مشاغل سخت دنیا، کار بازیگری را به دلیل وجود استرس ها، دردسرها و بیماری هایش، بعد از کار معدن قرار داده اند. حرفه ما در اف زایش بیماری های قلبی، پوستی، معده، ریزش مو، لرزش دست و... تاثیر دارد. به موقع نخوابیدن ها، کم خوابیدن ها و غذاهای غیرخانگی، به تدریج آسیب های بزرگی به ما می زند. یکبار در جریان فیلمبرداری سریال «میوه ممنوعه» مجبور شدیم 26 ساعت مداوم کار کنیم! یادم است آن روز هم در محله دربند فیلمبرداری داشتیم و هم در جاده ساوه. قرار بود تمام صحنه رها یکجا و پشت سر هم بگیریم تا کار به تلویزیون برسد. در فیلم «مکث» نیز قرار بود لوکیشن (محل فیلمبرداری) را فقط برای یک شبانه روز در اختیار داشته باشیم و مجبور شدیم در همان یک شبانه روز، کارمان را تمام کنیم. در آن پروژه یک بار زیر سرم رفتم.
**آیا با وجود همه این سختی ها و بیماری ها، می گویید این حرفه ارزشش را دارد؟
شاید تا چند سال پیش با صراحت جواب می دادم که بله ارزشش را دارد، ولی راستش را بخواهید الان دیگر خسته شده ام. من هم دوست دارم مثل خیلی از مردم به مسافرت بروم یا بنشینم پای تلویزیون و برنامه تماشا کنم. دوست دارم بیشتر استراحت کنم تا وضع جسمی ام بدتر نشود. بعضی وقت ها درد دندانم در حد یک پوسیدگی است که مشکلش با یک پرکردن ساده حل می شود ولی چون فرصت رسیدگی به آن را ندارم، به ریشه می رسد و عمیق می شود. زمانی هم که برای رسیدگی به قلبم به پزشک مراجعه نمی کنم، یک روز سر صحنه با مشکل حاد مواجه می شوم و مرا به CCU منتقل می کنند. دلم می خواهد غروب و طلوع را در منزلم ببینم. دلم می خواهد در جشن تولد فرزندان و دوستانم حضور داشته باشم و در مراسم سالگرد مادر یا پدرم شرکت کنم. دلم می خواهد لحظه به لحظه خنده و بزرگ شدن نوه ام را ببینم. اگر قبلا می گفتم این حرفه ارزش همه اینها را دارد، در مقطع امروز باید بگویم تقریبا دلزده و خسته شده ام و دلم می خواهد کمتر کار کنم. ولی برای تامین زندگی ام مجبورم مدم مشغول باشم. امیدوارم با استقلال فرزندانم شرایطی به وجود بیاید که من هم کارم را کمتر کنم.
**این خستگی و دلزدگی بیشتر جنبه روحی دارد یا جسمی؟
هم خستگی جسمی اتو هم دلزدگی ناشی از شرایط اجتماعی و جهانی. وقتی فرزندان مملکتم پشت میله های دانشگاه منتظر می شوند تا به دانشگاه بروند، وقتی از دانشگاه می آیند و هیچ شغلی پیش رویشان ندارند و برای ازدواج با مشکلات اقتصادی رو به رو می شوند، وقتی چشم انداز مطلوبی ندارند، وقتی این همه درد و رنج در جهان وجود دارد و امنیت اقتصادی روز به روز به خطر می افتد، دلزدگی هایم بیشتر و بیشتر می شود.
**می توانم بپرسم فرزندانتان در چه رشته ای تحصیل می کنند؟
بله، من یک پسر و 2 دختر دارم؛ دخترهایم کار تئاتر می کنند. آنها سختی های این کار را لمس کرده و مشکلات من و پدرشان را دیده اند بنابراین فعلا ترجیح می دهند وارد تلویزیون و سینما نشوند. با وجود این، سعی می کنم برایشان شرایطی فراهم کنم که درس و ورزش را دنبال کنند.
مطالب مرتبط
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 ساعت 06:06 ق.ظ