زندگینامه هند جگرخوار
پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام ، سراسر گیتى و مخصوصا شبه جزیره عربستان در آتش فساد اخلاق مى سوخت . مردم این منطقه که به کلى از آداب دینى و تعالیم انبیاء دور بودند، از دست زدن به هر عمل زشت و ناروائى پروا نداشتند. به همین جهت نیز ما آن عصر را ((جاهلیت )) مى نامیم .به عنوان نمونه چنانچه در تاریخ آمده است ،در جاهلیت چنین رسم بود که پسر، پس از مرگ پدر، همسر او را به عقد خود در می آورد. امیه این قانون را زیر پا نهاد و در زمان حیات خویش، همسرش را به عقد پسرش در آورد اسلام این قانون را چون بسیاری دیگر از قوانین جاهلی رد کرد.
یکى از چیزهائى که در عهد جاهلیت رسمیت پیدا کرده بود، وجود زنان منحرف و بدنام بود که بیشتر در شهرهاى طائف و مکه یعنى مرکزعربستان سکونت داشتند، این زنها در عروسیها، جشنها، شب نشینیها و بزمهاى خصوصى به رامشگرى و خنیاگرى و نوازندگى و رقصهاى محلى پرداخته ، بساط عیش و نوش دولتمندان و ارباب نفوذ را رونق مى بخشیدند، و بدین گونه با کمال آزادى ، روزگار مى گذرانیدند، و از هر گونه شهرت و شهوت پرستى برخوردار بودند.
زنان فاحشه بر بام خود علم هایی نصب میکردند که در آن وقت زنان فواحش را به آن علم می شناختند و هرگاه علم افکنده بود علامت آن بود که کسی با او خلوت دارد و زنا می کند، و کاتبی می نوشت نام کسانی که با او مباشرت و زنا می نمودند و چون فرزندی بوجود می آمد فرزند زنازاده را با آن زناکاران نزد کاهن می بردند، و آن فرزند به هرکه کاهن ملحق می ساخت فرزند او می بود.
یکى از این زنان به ظاهر زیبا و بى بند و بار که کوس رسوائیش در همه جا طنین افکنده بود(1) هند دختر عتبة بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف بود که پدرش از رجال متنفذ و معروف عرب به شمار مى آمد.
وی از صاحبان پرچم و از روسپیان معروف مکه بود که مردها به او مراجعه مىکردند وی به بردگان سیاه علاقه بسیار داشت؛ ولی هنگامی که فرزندی سیاه به دنیا میآورد، از ترس رسوایی میکشت. در برخی از منابع این زن را بدسابقه و زناکار دانستهاند، چون مورخین معتقدند که اساساً هند در مکه به تمایلات نامشروع شهرت داشت.(2)
مادر هند حمامه نام داشت او نیز همانند دخترش از هرزه های معروف بود او را علم سرخی بود و در ذی المجاز آن علم را در بام خانه می زد... هند این زن اشرافى خوشگذران و هوس باز پیش از آن که به همسرى ابوسفیان درآید، با بسیارى از رجال سرشناس و جوانان زیبا داراى روابط نامشروع بود. هند اشتیاق زیادى داشت که نامش نقل مجالس و نقل محافل گردد و مرد و زن هنرو زیبایی او را بستایند.
این زن شهرت طلب ، بسیار خودخواه ، کینه توز، شرور و زباندار در تامین مقاصد خود از هیچ چیز باک نداشت ! وی نخست همسر خوص بن مغیره بودولی بعدا ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از اشراف بنى امیه و سرمایه داران مکه و مردى فخردوست و جاه طلب با این زن بدنام ازدواج کرد ولى هند در کارهاى خود آزاد بود . هند معشوقه های بسیاری داشت که مشهورترین آنها عمارة بن الولید از بنی مخزوم ، . مافر( مسافر ) بن عمرو از بنی امیه ، ابوسفیان از بنی امیه(3) وشخصی به نام صباح که این ملعون مغنى عمارة بن ولید و جوانى خوش سیما بود و کارگرى ابوسفیان مىنمود.عمار، مافر و وصباح از یاران بزم ابوسفیان بودند و هند در مجالس آنان شرکت می کرد وی با مردان بسیاری روابط نامشروع داشت از همین رو طبق گفته تاریخ معاویه از فرزندان نامشروع او است. .
گفتنی است هنگامی که هند به معاویه باردار شد از روی نقشه با ابوسفیان ازدواج نمود واو را به او بست !!!
سخنان زیر گواه هرزه وبدکاره بودن هند جگرخوار است :
* در کتاب احسن الکبار آمده که معاویه به معنی سگ ماده بانگ کننده است، روایت کرده است رواندی از هشام ابن محمد سائب الکلبی در کتاب مثالب و صاحب کشاف در کتاب ربیع الابرار که عمار ابن الولید ابن المغیره المخزومی و مافر بن عمروا ابی سفیره و شوذان و ابوسفیان در یک ظهر به خدمت هند مادر زناکار معاویه رسیدند، و هند زانیه آبستن شد و معاویه زنازاده را بزائید.
٭ محمد بن سائب کلبى مى گوید:
معاویه به چهار مرد نسبت داده مى شود به عمارة بن ولید، و به مسافربن أبى عمرو، و به ابوسفیان و به شخصى ـ ظاهراً صباح ـ که نام او را برده اند و مادر ایشان حضرت هند از بدکاران صاحب پرچم بوده و از مردان سیاه بسیار خوشش مى آمد.
کلبی نسابه شافعی گفته که عمار و مسافر و ابوسفیان و مباح ابن معن جهت زنا نمودن به خدمت هند مادر معاویه رسیدند و هند حامله شد و معاویه را بزائید و در میان این چهار نفر زناکار، وی را بگردن ابوسفیان خوک صفت بستند.
* البته امام زمخشرى نیز این مطلب را آورده و مى فرماید:
معاویه فرزند چهار پدر بود، و نام آنها را به همان صورتی که در بالا گفته شد، ذکر مى کند.(4)
ابن روزبهان نیز که از ثقات نزد علمای اهل سنت است نقل کرده که معاویه فرزند چهار نفر بوده
٭شیخ ابوسعید ابن اسمعیل ابن علی این ممان حنفی، و ابوالفتح ابن جعفر همدانی که از مشاهیر علما و محدثین سنیان بی دین است در کتاب بهجه المستفید و در کتاب مثالب بنی امیه در ساخت طاغیه باغیه آورده اند که هند با عمرو بن مسافر به زنا در ساخت ... و عمرو او را وعده می داد که تو را زن خواهم کرد تا آنکه از او حامله شد و حمل او بشش ماهگی رسید. عمرو بن مسافر از دست خصومت و فضیحت مسافر شده به حیره رفت به خدمت نعمان ابن منذر که پادشاه و صاحب اختیار آن محل بود،..... و هند را به وعده بسیار به ابی سفیان عقد بست در همان روز به خانه او فرستادند چون سه ماه در خانه او به سر برد سگ زنازاده معاویه منزل هاویه تولد یافت، و بعد از چندگاه ابوسفیان به حیره رسید و عمروبن مسافر از ابوسفیان احوال هند را پرسید. او گفت: به نکاح من در آمد، از شنیدن این مقال فی الفور عمرو بیمار شد و بدرک الاسفل انتقال یافت(5)
بیشتر مردم مکه، «مسافر» را پدر معاویه میدانستند.
* راغب اصفهانی در محاضرات و أبن أبی الحدید از ربیع الأبرار زمخشری نقل می کنند که معاویه را به چهار نفر نسبت می دادند:
مسافر بن أبی عمرو، عمارة بن ولید بن مغیرة، عباس و صباح که مغنی عمارة بن ولید بود.
مادر معاویه هند با صباح – که جوانی خوش رو و کارگر أبوسفیان بود – الفتی تمام داشت! (6) اما به ظاهر او را معاویة بن أبی سفیان بن حرب می گویند.
ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه بهمین مطلب اشاره کرده است.(7)
بیشتر مورخان فرزندی معاویه را به یکی از این مردان نوشتهاند(8)
*محمد بن عقیل مؤلف کتاب النصایح الکافیه مینویسد که حسان بن ثابت هند و شوهرش را در نزد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله هجو میکرد و آنحضرت و اصحابش باشعار او گوش میدادند،حسان این سخنان زشت خود راخطاب به هنده مادر معاویه میگفت و به او نسبت زنا میداد و حضرت رسول صلى الله علیه و آله هم او را هرگز منع نمیکرد.( 9)
امام حسن نیزدر جایی به معاویه فرمود:
من نسب تو را میشناسم. و به طور تلویحی اشاره فرمود ابوسفیان پدر معاویه نیست.
٭در کتاب محاضرات ذکر شده که شخصی در حضور معاویه در نسب یزید پلید تعرض به کسی کرد، چون آن شخص از نزد معاویه بیرون رفت معاویه با یزید گفت ندانستی قصد او چه بود او میخواست هند را به آن کسی که نام برد متهم سازند و او را پدر من دانند.
٭در کتاب بضاعت الایمان مسطور است که ابوسفیان به تجارت به شام رفته بود و در شام یکسال و چهار ماه توقف کرد، چون به مکه رسید هند آبستن بود و شکمش بزرگ شده ابوسفیان گفت: ای هند من یکسال و چهار ماه هست که از مکه بیرون رفته ام این حمل از کیست!هند نام یکی را برد ابوسفیان چند چوب بر شکم او زد که شاید آن ولد الزنا ساقط شود فایده نکرد، و بعد از سه ماه از قدوم شوم ابوسفیان معاویه ملعون به دنیا آمد.
* به گفته ای هنگامى که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان مىگوید:
لمن الصبى بجانب البطحاء فى التراب ملقى غیر ذى مهد(10)
فرزندى که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روى زمین رها شده از آن کیست؟!!
به هرحال با این وجود اهل سنت معاویه را به دو فرد کثیف و پلید (ابوسفیان و زنش هنده) نسبت میدهند که بنا بقانون توارث خباثت ذاتى هر دو را به ارث برده بود.پدرش ابوسفیان رئیس مشرکین و بتپرستان قریش بود و خداوند نیز بهمین عنوان در قرآن درباره او فرماید: فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم (11)
(با پیشوایان کفر جنگ کنید که سوگندهاى آنها احترامى ندارد که رعایت شود)
و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بود که با رسول اکرم صلى الله علیه و آله دشمنى فوق العاده داشته و در مکه آنحضرت را آزار میرسانید
دیدیم که هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود(12)
لازم بذکر است که ذهبی از استوانه های بزرگ اهل سنت بر صحت گفتار ابن کلبی تآکید داشته و او را ثقه میداند و البته به غیر او دیگر علمای اهل سنت نیز این به این حقیقت تلخ گواهی داده و آنرا با تآسف بیان کرده اند.
بنابراین معاویه از لحاظ مادر وضعی بسیار آشفته دارد
لازم به ذکر است که افراد بی اطلاع از تاریخ که به هر قیمت ممکنه قصد دفاع از معاویه زنازاده و زناکار را دارند و میخواهند او را تبرئه نمایند میخواهند آن چهار مرد را به عنوان پدر خوانده تلقی کرده و معرفی کنند که اینکار به غیر از اینکه گند موضوع را بیشتر بالا بزند کار دیگری نمیکند، زیرا همانظور که همه میدانید بحث پدر خوانده در مورد معاویه زمانی امکان پذیر است که پدر معاویه ابوسفیان در قید حیات نباشد و از سوی دیگر بر فرض محال اگر ابوسفیان هم از دنیا رفته باشد یک یا دو نفر میتواند پدر خوانده او باشند نه چهار نفر و بیشتر زیرا تعدادی هم در زمان بروز این ادعا از ترس ابوسفیان چیزی نگفتند ، وگرنه تعداد پدران او بیش از این حرفهاست و به زبان ساده و طنز میشود گفت معاویه محصول مشترکی از تمامی کفار هوسران دوره جاهلیت به اضافه غلامان سیاه مورد علاقه هنده بوده است.
این زن هنگامى که شنید پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نبوت خود را اعلام فرموده و عده اى هم دعوت او را پذیرفته اند و متوجه شد که با پیشرفت کار حضرت ، شکوه و جلال شوهرش تحت الشعاع نفوذ محمد صلى الله علیه و آله و سلم قرار مى گیرد، و خود او هم که شهره شهر بود دیگر آن آزادى و بى بند و بارى سابق را نخواهد داشت ، از همان لحظه اول رسما به مخالفت با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست و دوش بدوش شوهرش بر ضد آنحضرت به فعالیت پرداخت ، و از هر گونه تهمت و افترا و نکوهش و تمسخر و دروغ نسبت به پیغمبر بزرگوار اسلام خوددارى نمى کرد.
در مدت سیزده سالى که پیغمبر اسلام در مکه دعوت خود را اعلام فرمود، این زن و مرد به اتفاق سایر رؤ ساى قریش جلسه ها تشکیل دادند و شعرها در هجو پیغمبر گفتند، و در مجالس بزم خود خواندند و خندیدند و رقصیدند، و کارى نبود که نکردند. تا سرانجام به فرمان خداوند، پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ناگزیر شد، شهر مکه را که براى او به صورت کانون خطر درآمده بود ترک گفت و روى به مدینه آورد.
موقعى که سران قریش شنیدند مردم با وفا و مهمان نواز مدینه مقدم پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را گرامى داشته اند، و پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زده و به یارى او برخاسته اند، و تازه مسلمانهاى مکه هم دسته دسته مهاجرت نموده و به پیغمبر مى پیوندند؛ لشکرى بالغ بر هزار مرد جنگى و ساز و برگ کافى که همه گردنکشان و سران مکه در آن شرکت داشتند، بسیج کرده به جنگ پیغمبر شتافتند.
در این جنگ با این که تعداد سپاه اسلام از سیصد و سیزده نفر تجاوز نمى کرد. مع الوصف سپاه کفر سخت شکست خورد. بیش از هفتاد نفر از ناموران آنها در این جنگ به دست مسلمانان کشته شدند، هفتاد نفر هم اسیر گردیدند، و بقیه فرار کردند.
از جمله مقتولین این جنگ که نخستین جنگ رسمى اسلام و کفر بود، و معروف به جنگ بدراست ،عتبه پدرهند ، شیبه عموی هند ، ولید برادرهند ، وحنظله پسر هند که هر چهار تن از دلاوران مشهور کفار به شمار مى آمدند، به دست توانا و مردانه جوانمرد نامى اسلام على علیه السلام به هلاکت رسیدند. هند به درجه ای از قساوت و سنگدلی رسیده بود که از پست ترین افراد خونخوار و وحشی هم سنگدل تر بود! هند زوجه ابوسفیان در حضور ابوسفیان در حضور همه سوگند یاد کرد که اگر دسترسی به قاتلان پدر و عمو و برادرش پیدا کند جگرشان را در آورده خواهد خورد. همچنین سوگند یاد کرد که با زبان و گوش و بینی کشندگان گردن بندی درست کرده از گردنش خواهد آویخت و در روز انقراض و نابودی اسلام با همان گردن بند در کوچه های مکه خواهد رقصید.( 13) هند بعد از این واقعه که براى او بسیار گران تمام شد، دست به حیله تازه اى زد، به این معنى که مرثیه اى در سوک کشتگان جنگ بدر ساخت و زنان و دختران قریش را جمع کرد و با آهنگ اندوهگین و هیجان انگیزى ؛ بر پدر و عمو و برادر و فرزندش نوحه سرائى مى نمود، و از دست پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و على علیه السلام و حمزه عموى پیغمبر سران اسلام ، ناله ها مى کرد، و بدین گونه احساسات مرد و زن مشرکین را به منظور تجدید قواى متلاشى شده آنها تحریک مى کرد.
او نمى گذاشت زنها اشک بریزند و خود هم ابدا نمى گریست و مى گفت تا ما انتقام خود را از محمد نگیریم نباید گریه کنیم !
تعدادی اززنان از نزد هند رفتند و به او گفتند: چرا همانند ما بر کشتگان ما گریه نمی کنی؟ مگر نمی دانی که در میان آن ها، از خاندان تو هم بوده اند؟
هند همسر ابوسفیان از روی لجاجت و قساوتی که زنان با آن آشنایی ندارند، گفت: می خواهید من گریه کنم و خبر به گوش محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او برسد و ما را سرزنش کنند و زنان طایفه «بنی خزرج» خرسند شوند؟! به خدا سوگند گریه نمی کنم تا از محمّد صلی الله علیه و آله و یاران او انتقام بگیرم! من روغن را برای خود حرام کرده ام، تا جنگ با محمّد صلی الله علیه و آله را به پایان برسانم!
این تحریکات و اقداماتى که به دنبال آن صورت مى گرفت موجب شد که سال بعد لشکر کفار با نفراتى چند برابر سال قبل ؛ در دامنه کوه احد واقع در حومه مدینه با سپاه اسلام مصاف دهند و پیکار کنند.
تا چه اندازه روح باید خشن باشد که طبیعت خود را از دست بدهد و احتیاج به گریه بر نزدیکان را احساس نکند و به درخواست عواطف زنانه خود پاسخ ندهد، بلکه به دنیا از دریچه فکر کسانی بنگرد که آن را نبرد احتیاج و مبارزه بر سر نفوذ و جنگ برای برپاداشتن پرچم می دانند.
هند زنها را تشویق مى کرد که در این جنگ شرکت جویند و منظره جنگ و شکست مسلمانها را که به نظر آنها حتمى بود؛ از نزدیک ببینند! ؛ و تشنگی خویش را از دیدن جوی خون شهیدان و دست وپا زدن کشتگان برطرف سازند.
بعضى از زنان قریش دعوت هند را که ادعاى رهبرى داشت رد کردند، ولى او با نطقهاى آتشین و پشت هم اندازیهاى خود احساسات آنها را تحریک نمود و حاضر کرد که با وى در جنگ شرکت کنند. هند به آن کس که به شرکت زنان در جنگ اعتراض می کرد، حمله کرد و گفت: «می خواهم در جنگ شرکت داشته باشیم تا کشتار را تماشا کنیم!»
هند مطابق میل خود به ریاست زنان قریش عازم جبهه جنگ شد و در خونخواهی و انتقام، شدیدترین حالات درندگان را به خود گرفته بود.از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد براى جنگ با پیامبر صلى الله علیه و آله، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب علیها السلام را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموى هند در بدر کشته شده بودند. ولى کفار قریش مانع شدند و گفتند: «این رسم مىشود و مردگان ما را هم این چنین مىکنند». هند گفت: باید محمد یا على یا حمزه را بکشم!
نبرد احد در روز شنبه، نیمه شوال سال سوم هجری به وقوع پیوست (14)
هنگامى که آتش جنگ از هر سو شعله کشید؛ زنها که به دستورهند زره پوشیده بودند در پشت سر لشکر قرار گرفتند. و آنگاه که جنگ آغاز شد، زنان قریش در میان صفوف سربازان راه می رفتند و دف و طبل می نواختند و همگی به سرکردگی هند، دختر عتبه این اشعار را می خواندند:
«مرحبا طایفه بنی عبدالدّار، مرحبا ای حامیان نیاکان! مرحبا که همگی با شمشیرها حمله می کنید!»
«اگر به میدان جنگ روی آورید، شما را در آغوش می کشیم و برای شما بسترهای نرم می گسترانیم. اگر پشت به جنگ کنید از روی بی مهری از شما جدا می شویم و جدایی ما دیگر دوستی بردار نیست».
خودهند در وسط لشکر قرار گرفت و بخواندن اشعار شورانگیز و حماسه هاى جنگى همراه با دف ، پرداخت و مردان خود را براى نبرد با سپاه اسلام تشجیع مى نمود، به طورى که هر وقت یکى از مردان مشرکین فرار مى کرد، میل و سرمه دان به او مى داد و مى گفت : اى زن ! چشمت را سرمه بکش ، تو مرد نیستى و باید خود را آرایش کنى !
در این جنگ ، نخست بت پرستان شکست خوردند و عقب نشستند، ولى در حمله بعد بر اثر غفلت و سستى بعضى از سربازان نومسلمان ، دشمنان از کمینگاه بیرون آمدند و یکباره بر مسلمین تاختند.
هند آن زن زیبا و طناز و کارکشته در دلبرى و رامشگرى از فرصت استفاده کرد و شخصى به نام وحشى ، غلام جبیر بن مطعم را ملاقات نمود و به او قول داد که اگر پیغمبر اسلام یا على بن ابیطالب یا حمزه را به قتل رساند؛ او را به خود نزدیک سازد و از مال دنیا بى نیاز گرداند. ( 15) همچنین هند قبل از نبرد احد، هرگاه با وحشی روبرو میشد او را به انتقام تشویق میکرد ( 16)
این وعده چنان در وحشى که در پرتاب نیزه مهارت داشت اثر کرد که همان وقت به تعقیب محمد (ص) و علی (ع) پرداخت ولی چون به آنها دسترسی پیدا نکرد خود را به حمزه عموی پیغمبر رسانیدو در کمین حمزه نشست و از فرصت کوتاهی که حمزه پشت کرده بود تا جلوی سربازان خالد بن ولید را بگیرد استفاده کرده نیزه را چنان در پشت حمزه فرو کرد که از سینه اش به در آمده بود.
و را شهید نمود. موقعى که خبر شهادت حمزه به هند رسید به قدرى خوشحال شد که همانجا گردن بند و دست بندهاى زرین خود را بیرون آورد و به وحشى بخشید و گفت : نه تنها تا زنده ام تو را فراموش نمى کنم بلکه استخوانهایم در قبر نیز به یاد تو خواهد بود!
در آن زمان ابوسفیان فریاد زد: «امروز به روز بدر؛ و تاریخ نبرد دیگر ما سال آینده». امّا برای هند (همسر ابوسفیان) این پیروزی کافی نبود و کشته شدن حمزة بن عبدالمطلب هم آتش کینه او را خاموش نساخت .
بلکه زنان قریش را گرد خود جمع کرد و به اتفّاق آنان به کشتگان مسلمانان هجوم بردند و آن چنان گوش و بینی از شهیدان بریدند که حتّی شقی ترین وحشی ها نیز از این کار کراهت داشتند.
سپس با وحشى به بالین کشته حمزه آمد و شکم آن سردار رشید اسلام را شکافت و جگر او را درآورد و در دهان گذاشت و جوید!! البته گفتنی است جگر مانند سنگ نقرهاى رنگ شد و دندانش کارگر نشد، ونتوانست ببلعد و آن را روى زمین انداخت و از آن روز محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورنده جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. لقب جگرخوار (آکلة الاکباد) برای هند از اینجا ریشه دارد ( 17)
هند قسمتهائى از اعضاء بدن حمزه را قطع نمود و با خنجر گوش، بینى و ... حضرت حمزه را برید و همه را بند کرد و مانند گردن بند به گردن آویخت !واز اعضاء بدن حمزه براى خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه آورد( 18)
سایر زنان قریشهم از او پیروى نمودند و با بقیه شهداى اسلام چنین کردند! وی پس از مثله کردن بدن حمزه، اشعار معروفی سرود که با جوابیه آن از طرف مسلمین، در منابع آمده است(19)
گفتنی است وی به بالاى سنگى رفت و اشعارى درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزارى از وحشى سرود که زنى از مسلمانان که او نیز نامش هند بود(برادر زاده حمزه و دختر اثابه بن عبدالمطلّب)، با اشعاری به او پاسخ داد و عمر بن خطاب نیز حسان بن ثابت را تحریک کرد تا اشعارى در مذمت هند بگوید.(20)
بنا بر نقلی کار هند به درجه ای از رذالت رسیده بود که همه کس حتّی شوهرش از اعمال او بیزاری می جستند و به همین جهت ابوسفیان به یکی از مسلمانان گفت: «گوش و بینی کشتگان شما را بریدند به خدا سوگند من نسبت به این کار، رضایت و خشمی نداشتم و دراین باره نه امری صادر کرده و نه نهی کرده بودم».
تو نقش زمینگشتی یا چرخ زمین خورد؟
تو خفته به خون یا فلک افتاد ز رفتار
بینیِ تو ببرید و ده انگشت جدا کرد
پهلوی تو بشکافت ز کین هند جگرخوار
چون هند جگر خوار معاویه نزاید
لعنت به چنین مادر و فرزند ستمکار
لعنت به یزید و به معاویه و این هند
نفرین به ابوسفیان آن کافر غدار
این چار نفر مادرشان بود سقیفه
حق است اگر سنی و شیعه کند اقرار
بر چارم این چار نفر باد فزونتر
لعنت ز خدای احدِ قادر قهار
او بود که با دست ستم چوب جفا زد
بر لعل لبِ نورِ دلِ احمد مختار
از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، پیامبر(ص) (21) و یا اصحاب (22، سوگندخوردند در مقابل، سی تن یا بیشتر، از قریش را مثله کنند اما آیة 125 سورة نحل نازل شد که ایشان را به مقابله به مثل و بلکه صبر دعوت میکرد.. پس رسول خدا صبر ورزید و از مثله کردن نهی نمود (23 ). پیامبر(ص) چون حمزه را کشته دید گریست، هنگامی که پیکر مثله شدة او را دید فریاد زد (24 ) و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: اما حمزه گریه کنندگانى ندارد
گفته مى شود که هیچ روز در عمر پیغمبر اکرم ناگوارتر از روز قتل حمزه نگذشت .
با این جنایت، بعداز جنگ دل مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤمنین علیهما السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و صفیه عمه پیامبر صلى الله علیه و آله و خواهر حمزه و دیگران گریستند.
بعد از این جنگ ، نیزهند و شوهرش ابوسفیان همچنان در شرک و بت پرستى بسر بردند و پیوسته مشغول نقشه کشى بر ضد پیغمبر عالیقدر اسلام و افکار نورانى او بودند، ولى نقشه ها یکى پس از دیگرى نقش بر آب مى شد و کار مهمى از پیش نمى رفت ...
در سال هشتم هجرى پیغمبر با سپاه انبوهى از مدینه حرکت کرد و به قصد فتح مکه به حوالى آن شهر مقدس رسید. پیش از همه کس ابوسفیان از مشاهده سپاه انبوه و نیرومند اسلام به کلى خود را باخت و از سرنوشت خویش بیمناک شد.
ناچارعباس عموى پیغمبر را واسطه کرد که او را نزد پیغمبر(ص ) ببرد و از وى شفاعت نماید. عباس هم او را پیش پیغمبر برد و بعد از گفتگوى زیاد پیغمبر با شروطى او را مورد عفو قرار داد.
ابوسفیان سپس با شتاب وارد شهر شد و با فریاد گفت : اى اهل مکه ! اینک محمد با سپاهى انبوه و مجهز که غرق در آهن و فولاد هستند فرا مى رسد، بدانید که هر کس سلاح بر زمین نگذارد یا به خانه خود، یا طبق تاءمین محمد به خانه من پناهنده نشود، جانش در معرض خطر است .
در این موقع که جمعیت دور او را گرفته بودند و جریان را از وى مى پرسیدند، هند خود را به ابوسفیان رسانید و ریش او را گرفت و چند سیلى محکم و پیاپى به گوش او نواخت و گفت : اى مردم ! این مرد نگون بخت احمق را بکشید تا از این سخنان نگوید! ولى دیگر دیر شده بود، زیرا همان موقع سپاه اسلام از چند نقطه وارد شهر شدند و اهل مکه را در مقابل عمل انجام یافته قرار دادند. مردم مکه در برابر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم به زانو درآمدند و بدون هیچگونه مقاومتى تسلیم گردیدند و از پیغمبر تقاضاى عفو کردند. پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از مشاهده وضع رقت بار آنها که سخت مرعوب شده و دست و پاى خود را گم کرده بودند متاءثر شد، و روى همان شفقت و راءفت ذاتى ، سوابق سوء آنها را نادیده گرفت و همه را مورد عفو قرار داد، و فرمود: شما همه آزاد هستید! اسلحه خود را زمین بگذارید و به هر جا که مى خواهید بروید! که در امان مى باشید.
گفتنی است در جریان «فتح مکه» در سال هشتم هجرت، پیامبر(ص) فرمودند که هر کدام از این ۶ نفر را دیدید، از بین ببرید؛ برخی میگویند که در این جمع ۶ نفره، نفر سوم هند جگرخوارهمسر ابوسفیان و مادر معاویه بود. (25)
البته از جایی که پیامبر اکرم(ص) فرمودند، هر کس وارد خانه خودش شود، در خانه را به روی خود ببندد، در امان خواهد بود، حتی اگر کسی به خانه ابوسفیان برود، در خانه او در امان خواهد بود، این امان شامل هند جگرخوارهم شد.
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم با همراهى داماد و پسر عموى رشید خود على علیه السلام بتهائى را که مشرکین در خانه خدا و پشت بام آن قرار داده بودند؛ درهم شکست ، و فرو ریخت . آنگاه در محلى نشست تا از مردم مکه براى پذیرش دین حنیف اسلام بیعت بگیرد. مردان دسته دسته آمدند و به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم دست دادند و ایمان آوردند، و انصراف خود را از اعمال جاهلیت اعلام داشتند. به دستور پیغمبر ظرف آبى گذاشتند، تا هر زنى که مى خواهد ایمان بیاورد، دست خود را در آن فرو برد و بدین گونه با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بیعت کند!
هند زن ابوسفیان هم که روزى در شهر مکه نخود هر آشى بود، با همه دشمنى که با پیغمبر اسلام داشت ، در این هنگام که جز تسلیم و اظهار مسلمانى چاره اى نبود؛ ولى بعد از کشتن حمزه ، از طرف پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم خون او و شوهرش مباح شده بود؛ نخست از ترس خود را مخفى ساخت ، سپس به طور ناشناس در صف زنانى که مى خواستند ایمان بیاورند قرار گرفت در حالى که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود ، تا او نیز ایمان بیاورد!
هنگامى که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم زنان را مخاطب ساخت و فرمود: ایمان شما قبول است به شرط این که دزدى نکنید. هند که مى خواست در هر جا نطق کند و رشد و نبوغ خود را به ثبوت رساند؛ در این موقع هم نتوانست آرام بگیرد و در حضور آنهمه زن و مرد گفت : یا رسول الله ! شوهر من ابوسفیان مرد بخیلى است ، من هم پنهانى از مال او بر مى دارم ، آیا حلال است ؟ ابوسفیان در آنجا حاضر بود، وقتى سخن هند را شنید گفت : آنچه تاکنون برداشته اى حلال ولى از این به بعد حرام است !
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از گفتگوى آنها خندید وهند را شناخت سپس پرسید: تو هند دخترعتبه هستى ؟ گفت ، آرى ، یا رسول الله ! گذشته ها را فراموش کن و مرا ببخش ، خداوند تو را ببخشاید! پیغمبر مهربان به خاطر پیشرفت دین خداوند و هدایت خلق سوابق او را نادیده گرفت و از تقصیرهاى او درگذشت .
آنگاه مجددا زنان را مخاطب ساخت و فرمود: شرط دیگر اینکه فرزندان خود را نکشید. هند گفت : ما فرزندان خود را در کوچکى پرورش دادیم و شما در بزرگى آنها را در جنگ بدرکشتید!
باز پیغمبر فرمود: شرط دیگر اینست که از این پس مرتکب عمل زنا نشوید. هند که تمام حضار به خوبى او را مى شناختند درین هنگام با کمال پرروئى گفت : یا رسول الله ! مگر زن آزاده ، تن به عمل زنا هم مى دهد،؟
از این گفتگو، حضار که از سوابق او کاملا اطلاع داشتند خندیدند، پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم هم رو به عمر کرد و خندید!! ( 26)
و بدین گونه مراسم ایمان آوردن مردم مکه پایان یافت . ابوسفیان و همسرش از روى ناچارى با همه بى میلى اسلام آوردند، ولى فعالیتهاى آنها که دوش به دوش هم تا سر حد قدرت و امکان ، روز و شب بر ضد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و براى محو و نابودى اسلام نقشه مى کشیدند، به همین جا خاتمه نیافت و همچنان ادامه داشت ...
اینکه هند مادر معاویه در امر ترویج دین اسلام و نسبت به شخص پیامبر دشمنیهای شدید نموده است، در بین تمام مورخان اتفاق و اجماع قولی وجود دارد؛ زیرا که سوابق او در تاریخ اسلام بسیار روشن است و رفتارهای ناروای او در حق عموی پیامبر حمزه در جنگ احد مشهور است؛ علاوه بر آنکه اهانتهای زیادی به پیامبر و تازه مسلمانان نموده است
دشمنیهاى دیرین این زن و مرد با پیغمبر خدا، دسیسه بازیهاى فرزند مفسدش معاویه با امیر مؤ منان على علیه السلام ، و جنایتهاى نوه جنایتکار و فرومایه اش یزید پلید، با اولاد پیغمبر و حضرت امام حسین علیه السلام آنچنان آثار شومى براى عالم اسلام به بار آورد که مسیر مسلمانان را براى نیل به هدفهاى تعالیم عالى اسلام ، دگرگون ساخت و آنها را به سرنوشت اسف انگیزى سوق داد که نه تنها جهان اسلام را از جهش بیشتر به سوى معنویت و حقیقت باز داشتند، بلکه روى تاریخ عالم انسانى را سیاه کردند(27)
مورخان نوشتهاند هند در جنگ یرموک که در عصر خلفا در منطقه شام درگرفت به همراه شوهرش ابوسفیان شرکت کرد و جنگجویان را به رسم جاهلیت به مبارزه فراخواند.
هند جگرخوار یکی از زنان منفور تاریخ اسلام است که هر مسلمانی با نام او آشناست وی سختترین دشمنان اسلام بود شاید تاریخ زن عرب، نمونه ای نظیر خودخواهی، سودطلبی، رذالت، بداخلاقی و سایر اوصاف هند دختر عتبه همسر ابوسفیان را به خود ندیده باشد.
در سال 13 هجری قمری در زمان خلافت عمر در روز مرگ ابوقحافه، هند جگرخوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه به درکات جحیم شتافت.(28)
لعنت خداوند بر وی باد
به گفته حکیم سنائى در جواب غزالى که لعن یزید را جایز نمى دانست گفته است :
داستان پسر هند مگر نشنیدى ؟
که ازو، و سه کس او، به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیامبر بشکست
پسر او، سر فرزند پیامبر ببرید
او بناحق ، حق داماد پیمبر بستاد
مادر او جگر عمّ پیمبر به مکید
بر چنین قوم تو لعنت نکنى شرمت باد
لَعَنَ اللّهُ یزیداً و عَلى آلِ یزید(29)
برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب هند جگرخوار، نویسنده: مهدی(بهروز) منصوری، ناشر: بخشایش
پینوشتها ومنابع :
1- نگاه کنید به اوائل جلد اول شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى دانشمند بزرگ اهل تسنن
2- علامه عسکری، عایشه در اسلام، ج 1، ص 10 و محمد بن عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه.
3- ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116.
4- ربیع الابرار ۳: ۵۴۹ ـ الاغانى ۹: ۴۹ ـ العقد الفرید ۶: ۸۶ – ۸۸. ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116
5- رجوع شود به . ابی الفرج اصفهانی، الاغانی، ج 9، چاپ بیروت، ص 53 ـ 50.
6- تتمة المنتهى:قمی ص 47 - 46
7- شرح نهج البلاغه جلد 1 ص 111 بنقل الغدیر جلد 10 ص .170
8- زمخشری، ربیع لابرار، ج 3 باب القربات و لانساب و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336 و الاغانی، ج 9، ص 49 و 50.
9- النصایح الکافیه تألیف محمد بن عقیل
10- تتمة المنتهى: حاج شیخ عباس قمی ص 47.
11- سوره توبه آیه .12
12- تتمة المنتهى: قمی ص 50 . بحار الانوار: ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء علیه السلام: ص 28 - 26. منتخب التواریخ: ص 51
13- رجوع شود به ابن سعد ج3، ص8
14- طبری، ج2، ص502)
15- رجوع کنید به تتمة المنتهى قمی، ج1، ص116؛ مفید، ج1، ص83؛ نیز بلاذری، ج4، ص286
16- ابن اسحاق، ص324
17-بلاذری، ج4، ص287
18- رجوع شود به واقدی، ج1، ص285-286.
19- رجوع کنید به ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام ج2، ص91-92).
20- ابن هشام زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ترجمه، رسولى، سید هاشم، ج۲، ص ۱۱۵، انتشارات کتابچى، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
21- ابن سعد، ج3، ص8
22- تتمة المنتهى قمی، ج1، ص392؛ طوسی، ج6، ص441
23- ابن اسحاق، ص335
24- ابن عبدالبر، ج1، ص374
25- رجوع شود به تاریخ اسلام، دکتر آیتی، چاپ ششم، تهران دانشگاه، 78، ص 463.
26- رجوع شود به تتمة المنتهى قمی : ص 43 . بحار الانوارمجلسی : ج 18 ص 17.
27- تاریخ کامل ابن اثیر جلد 2 - ص 103 - 165 - الاصابه ابن حجر عسقلانى جلد 4 - ص 409، سیره ابن هشام و سیره حلبیه و تقریبا همه مآخذ نخستین تاریخ اسلام و سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آله .
28- برگرفته از کتاب : داستانهاى ما جلد 1 اثر: على دوانى
29- برگرفته از کتاب : داستانهاى ما جلد 1 اثر: على دوانى
اللهم العن بنی امیه
لعنت خدا بر دشمنان اسلام